گاه نوشتهای من

به عنوان یک مادر

گاه نوشتهای من

به عنوان یک مادر

آخرین مطالب
آخرین نظرات

آش دندونی

دوشنبه, ۲۳ مهر ۱۳۹۷، ۰۴:۲۴ ب.ظ

بین خودمون بمونه!

اومدم خونه مامانم اینا که زینب با مامانم باشه من بتونم راحت آشمو درست کنم،

اولش یه بیست دیقه نگهش داشتند... بعد زینب گریه مریه... رفتم گرفتمش! 

دوباره که ساکت شد برگشتم ادامه بدم آشو...

که مامانم اومد تو آشپزخونه! می خواست برا شام غذا درست کنه!

به خدا من فقط تعارف زدم :)))) گفتم می خوای من درست کنم؟ 

هیچی قابلمه رو گذاشت از آشپزخونه رفت بیرون :))))) بی انصافی نباشه! ازم پرسید می خوای برنجو پیمانه کنم؟؟؟ گفتم نه! حالا رومم نمیشه بگم فقط تعارف زدم :))))

بعدم رفت تو اتاق خوابید! می فهمی؟ خوااابید! 

من نه تنها باید آش رو درست کنم و زینب رو نگه دارم! که باید برا شبم شام درست کنم :)))))

خونه خودمون بودم که بهتر بود!



الانم پاشده رفته روضه! تازه قبل رفتن ازم می پرسه غذا کی آماده میشه؟؟؟ :)))))

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۹۷/۰۷/۲۳
  • ۳۰۹ نمایش
  • . . . .

نظرات (۴)

من جات بودم وقتی خوابید زینب خانم رو می بردم میذاشتم بالا سرش نذاره بخوابه:)))
پاسخ:
وای نه گناه داره...
تازه در اتاقم بستم که زینب راه نیوفته بره اون تو بیدارش کنه :)))
امام على علیه السلام : من خداوند سبحان را به درهم شکستن عزمها و فرو ریختن تصمیمها و برهم خوردن اراده ها و خواستها شناختم .

:))
پاسخ:
👍👍👍
سلام.
ماشاءالله بچه ها چه زود بزرگ میشن 😐
پاسخ:
سلام...
آره ^_^
  • مردی بنام شقایق ...
  • سلام

    در حضور بچه مگه میشه خابید؟! مگه داریم؟
    پاسخ:
    سلام.
    مامانم خیلی کمکه... یه روزایی صبحا نگهش می داره من یه دو ساعت می خوابم راحت راحت
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی