گاه نوشتهای من

به عنوان یک مادر

گاه نوشتهای من

به عنوان یک مادر

آخرین مطالب
آخرین نظرات

۱ مطلب در مهر ۱۳۹۷ ثبت شده است

آش دندونی

۲۳
مهر

بین خودمون بمونه!

اومدم خونه مامانم اینا که زینب با مامانم باشه من بتونم راحت آشمو درست کنم،

اولش یه بیست دیقه نگهش داشتند... بعد زینب گریه مریه... رفتم گرفتمش! 

دوباره که ساکت شد برگشتم ادامه بدم آشو...

که مامانم اومد تو آشپزخونه! می خواست برا شام غذا درست کنه!

به خدا من فقط تعارف زدم :)))) گفتم می خوای من درست کنم؟ 

هیچی قابلمه رو گذاشت از آشپزخونه رفت بیرون :))))) بی انصافی نباشه! ازم پرسید می خوای برنجو پیمانه کنم؟؟؟ گفتم نه! حالا رومم نمیشه بگم فقط تعارف زدم :))))

بعدم رفت تو اتاق خوابید! می فهمی؟ خوااابید! 

من نه تنها باید آش رو درست کنم و زینب رو نگه دارم! که باید برا شبم شام درست کنم :)))))

خونه خودمون بودم که بهتر بود!



الانم پاشده رفته روضه! تازه قبل رفتن ازم می پرسه غذا کی آماده میشه؟؟؟ :)))))

  • . . . .