گاه نوشتهای من

به عنوان یک مادر

گاه نوشتهای من

به عنوان یک مادر

آخرین مطالب
آخرین نظرات

۱ مطلب در مرداد ۱۳۹۸ ثبت شده است

این ایام

۱۳
مرداد
اول اومدم بنویسم این روزا داره به سخت ترین شکلش می گذره بعد دیدم الان باز خدا می شنوه یه مرضی دردی دعوایی از گنجینه های غیبش به این شرایط اضافه می کنه که بگه ها بیا دیدی از این سخت ترم هست؟ 😂😂😂😂

همسر سر کار مدرسه ای نمیره و یه کار آزادطور رو تو خونه دنبال می کنه.
فشار مالی بعضی وقتا دیگه شورش رو دراورده بود ولی خوبیش این بود که من سعی کردم غذاهای جدید با هر چی تو خونه موجود داشتیم درست کنم. مثلا خمیر درست کردن و انواع و اقسام غذاها که هم برا جلو مهمون آبرودار باشه و هم خودش خوب باشه رو دراوردم.
وقتی هم که خودمون بودیم اوضاع تا اینجا پیش رفت بعضی روزها که ما صرفا نون و مربا و چایی می خوردیم و حتی سیب زمینی پیازم نداشتیم. و صد البته که خدا رو شکر که گذشت.

از طرف دیگه پایان نامه ی اون مونده و همین حجم بالای دغدغه فکریش باعث میشه هر روز خسته تر و له تر میشه...

زینب چند وقتیه که وارد سن لجبازی و حفظ استقلالش شده و در عین حال که برام جذابه ببینم رشدش رو و بزرگ شدنش رو اما واقعا بعضی وقتا رو مخمه و فقط اون موقع سعی می کنم بازی و محیط رو عوض کنم که داد بیداد راه نندازم.

خودمم به طور تمام وقت مشغول زینبم و امیرحسین هم علی رغم قولی که داده بود اما اصلا تو نگهداریش کمکم نمی کنه.
می مونه مامان و حاج خانم برا کمک که حاج خانمو اصلا قبول ندارم و خیالم راحت نیست وقتی پیش اونه و مامانمم بالاخره یه توان و ظرفیتی داره و گرچه قلب و روحش برا زینب میره اما فکر می کنم فقط وقتی واجبه باید ازشون کمک بخوام.
مثلا دوشنبه که می خوام برم کارگاه پایش 19 تا 24 ماهگی نوزاد.
خوبی این جریان بی پولی این بود که فهمیدم واقعا حاضرم چیزی نخورم چیزی نخرم ولی از کتاب و کارگاه و تربیت زینب نزنم. و بهش افتخار می کنم واقعا. البته همه ی کتابا موضوعات تربیت کودک نداشتند.
این وسط سوالها و نقدهایی هم به شریعت و سبک زندگی و اعتقاداتم پیدا کردم که بعد ماهها بالاخره دیشب از بابام پرسیدم. چون فکر می کردم بابام ممکنه ناراحت بشه و تو شرایطی که داره کار درستی نیست. بابا هم گفت فکر می کنه بررسی می کنه و بهم جواب میده. 
بعضی سخت گیریای نا به جای امیرحسینم دیگه واقعا داره خلم می کنه!
تمام
  • . . . .